محل تبلیغات شما



بعد از نوروز سال ۱۷۶۲م. کریم‌خان سپاه خویش را تا آن اندازه که قادر به فراهم آوردن مقدمات ضروری اردوکشی عظیمی علیه ‌خان افشار گردد توانا می‌دید. بنابراین اداره شهر تهران را به یکی از بزرگان آنجا که حاج‌جعفر‌خان نام داشت محول کرد و در تاریخ ۲۵ ماه مه ۱۷۶۲ م. تهران را ترک گفت. هفته‌ای در شمیران به سر برد تا ترتیب فراهم آوردن تجهیزات و آذوقه سپاه را بدهد، آنگاه به آرامی وارد خمسه (زنجان) شد. نمایی از منطقهقره چمن» درحال شکار و تفریح میزان هواخواهی طوایف سر
فریاد خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی جانسوز هر طرف می سوزد این آتش پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود من به هر سو می دوم گریان در لهیب آتش پر دود وز میان خنده هایم تلخ و خروش گریه ام ناشاد از دورن خسته ی سوزان می کنم فریاد ، ای فریاد ! ی فریاد خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی بی رحم همچنان می سوزد این آتش نقشهایی را که من بستم به خون دل بر سر و چشم در و دیوار در شب رسوای بی ساحل وای بر من ، سوزد و سوزد غنچه هایی را که پروردم به دشواری در دهان گود گلدانها روزهای
خازن يكي از شاعران دوره اول مشروطه مي باشد.به گفته استادشهريار او سواد نداشت ولي اگر تربيت شده بود حافظ مي شد.نمونه شعري او كه در مورد مشروطه سروده شده است. هر زمان گويلوم قوشـــی یاد بهارستان ایـــــــدر فکر وصل ایلر سیزیلــــــدار ناله و افغان ایــــــــدر بیر پری سینمیش قوشی گوردوم دونن گاریده باشلاییب شوریله نقل غصه ی ایران ایـــــــــــدر سسلنیردی باغبانا اولما غافل باغيــــــــــــــــدن بیله کی گولچین داراشمیش گولشنی تالان ایدر هیئت کابینه دیر
دعوي چه كني داعيه داران همه رفتند شوبارسفر بند كه ياران همه رفتند در گذشت استاد اصغر فردي ،شهريار شناس بي همتا جامعه ي ادبي آذربايجان و شهريار پژوهان را متاثر ساخت.شخصيتي كه به جرات مي توان گفت بعد از مرحوم مهندس لطف اله زاهدي از دوستان نزديك استاد شهريار ،رموزي در سينه داشت كه با خود برد و جامعه ادبي وشهريار پژوهان را از آن محروم كرد. سالهاست بعضي از اشعار مهم ديوان شهريار به دلايل معلوم توسط ناشرين معروف از ديوان شهريار حذف شده ودست به دست مي گردد.ايشان
بلبل ایران لب از الحان موسیقــــــــار بست پشت موسیقی خمید و چنگ فارابی شکست در زمين و آسمانش بدرقه است و پيـــشواز كو به جنت ره گشود و رخت ازاين غمخانه بست سالها سلطان موسيقي ما، معزول زيست تا به اشگ نامرادي از جهاني شست دســـــــــت او ستون محكمي بود از بناي موسقــــــــي اين ستون غلتيد و لرزيد اين بنا از پاي بســــــت اودلش با هرگل و برگي كه مي پژمرد،ريخت خاطرش ازهر خس وخاري كه برمي خاست،خست صحفه هاي او همه اسناد تاريخي ماست گر زمان نسپاردش در زيز پي

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

روش شناسی پژوهش در جامعه شناسی